تو،آغاز من...
آنقدر بی نهایتی این روزها،آنقدر روان، که می خواهم بمیرم برایت... راه که می روی،عشق می ریزد از وجودت! از ل بانت،چشمانت،بازوااااانت... به آغوشم می کشی،در نهایت مهر... می بوسی ام! و جهان برایم در لبان گرمت خلاصه می شود... لنای من؛ نفس بکش؛ مرا دمی رها مکن... نفس بکش؛ تمام جان و روح من... نگاه کن مرا،نگاه! که چشم در نگاه تو ، دوباره زنده می شوم. که صبح و روز من تویی... ...
نویسنده :
elnaz
11:54